پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

فرزند ایران زمین

خواب دیدن زهره جون

زهره جون دیشب خواب یه نی نی تپلی و سفید رو دیده با موهای پر به رنگ مشکی (کلی با ذوق و شوق صبح برام تعریف کرد) نمی دونم اینکه میگن خواب خانم ها چپه دروسته یا نه؟ ببخشید اگه خانمها ناراحت شدن شنیده بودم و سوال کردم دیده خف مگه چیه؟ می خوام بدونم خف دیده. ...
13 آذر 1390

خوشحال از وجود تو فسقلی

تقریبا همه از وجود تو با خبر شدن و ابرازه خوشحالی می کنن ممنون از همشون مگنه نی نی جون( خیلی سخته که نمیدونیم تو دخملی یا پسر چون نمیتونیم به اسم صدات کنیم )ایشااله سالم باشی بقیشم با خدا ایشااله درست میشه
12 آذر 1390

هفته دهم

خوب این هفته هم مثل هفته های قبل زنگ زدیم به این شماره 9092301306 که راجب نی نی مون تو هفته دهم بیشتر بدونیم ، نی نی مون شده اندازه هسته خرما ، موهای سرش مثل کرک هلو ، انگشتاش بزرگتر شده مفاصلش کامل تر شده و اینکه حالا لگدم میزنه فسقلی واقعا حس قشنگیه باید تو این شرایت ما باشید تا درک کنید همه میگن بابایی تو رو بیشتر از مامانی دوست داره و تو حرکاتش معلومه اما اینطور نیست من تو رو اندازه مامانی دوست دارم نه کم نه زیاد . دوستون دارم اهای دور نگیریدا با هر دوتونم ...
12 آذر 1390

اولین روز حضور در مراسم عزاداری برای امام حسین

امروز نی نی مون تو دل مامانیش برای اولین بار صدای عزاداری برای امام حسین و بچه هاشون رو تجربه کرد. امیدوارم حس خوبی بوده باشه براش که حتما همینطور.چون باید به این چیزای خوب اعتقاد داشته باشه مگه نه نی نی جون؟
12 آذر 1390

نظر بی نظر

وبلاگم شده مثل بوتیکهای لباس همه میان میبینن اما نظری نمیدن. البته اول کاره باید مطالبمو ارزون کنم. اون با من عزیزم
8 آذر 1390

سرما خوردگی

 مامانی میگه احساس سرما خوردگی داره و منم بهش گفتم ابنمک قرقره کنه اما جواب نداد و حالش بد شود اگه انجا بودم منو می کشت . خوف ببشخید خوف مگه چیه نظر بود دیده زهره جونم
8 آذر 1390

مامانی در مطب

مامانی همونطور که دیروز گفتم رفته بود دکتر ، بعد از معاینه یکسری توضیحات دادن به مامانی مثلا اینکه اگه حال تهوع هاش زیاد شد روزی یه دونه کپسول زنجفیل بخوره و اینکه غذاهایی مثل آش نخوره و ..... راستی مامانی اونجا که بود تا نوبتش بشه یه کم ترسیده بود اخه اکثرا شکماشون خیلی جلو بود به قول مامانی یکسریاشون به عنوانه تکیه گاهی واسه دستشون که زیر چونشون بود استفاده کردن منم همونجا گفتم شایدم میز کارشونه
8 آذر 1390

بعدها از مامانیت تشکر کن

امروز مامانی وقت دکتر داره واسه جنابعالی ساعت 5 سمت خیابان ملاصدرا اما بابایی نتونست مرخصی بگیره بره دنبال مامانی و مامانی مجبور شود با اون حالش تو اون سرما خودش بیاد من فقط می تونم توراه برگشت همرایش کنم و الان ناراحتم و عذاب وجدان دارم مامانی ببخشید زهره جون ببخشید ...
7 آذر 1390

پی پی رادمهر باعث تحوع مامانی

رادمهر (پسر خاله زهره جون)صبح بلند شود زهره جون ازش پرسید جیش داری گفت نه بعد گفت فکر کنم پی پی دارم بردش دستشویی بعد صداش زد بشورتش زهره جون رفت اما تا بوش خورد زهره جون حالش بد شود بندخدا رادمهر 15 دقیقه ای تو دستشویی زندانی بود تا یکی بشورتش. بنظرم از الان جنگ با رادمهر رو شروع کرده حتی تو شکم مامانیش، قربونش بر باباش
6 آذر 1390

فرزند ایران زمین

واسه این جمله خیلی فکر کردم فکر میکنم موفق شدم و برای وبلاگ نی نی مون اسم خوبی شود امیدوارم اسم خودشم خوب انتخاب کنیم و واسه ایران زمین واقعا فرزند خوبی باشه ما که تمام سعی مونو می کنیم
6 آذر 1390